نامه آیة الله سید عباس حسینی قائم مقامی ، مدیرمرکز اسلامی هامبورگ و رییس آکادمی اسلامی آلمان به پاپ بندیکت شانزدهم پیرامونسخنرانی او در مورد اسلام ، علاوه بر انعکاس در میان نخبگان فکری و مذهبی آلمان ،در روزهای اخیر واکنش نماینده رسمی پاپ در آلمان را نیز در پی داشت .وی طی نامه ایضمن تایید محتوای سخنان قائم مقامی ، از سوی پاپ بندیکت شانزدهم توضیحات همدلانه ایرا برای رفع سوء تفاهم ارائه داده است .
در نامه مدیر مرکز اسلامی هامبورگ بااشاره به نسبت های نادرست به اسلام در سخنرانی پاپ خطاب به وی آمده است : ” شبیهاین سخنان پیش از این نیز در قرون وسطی از مقامات کلیسا شنیده شده بود که البتهنتیجه ای جز ایجاد نفرت وخشونت انسان ها نداشت .ولی قابل باور نبود که در عصرروشنگری و آنهم به انگیزه نفی نفرت وخشونت چنین سخنانی شنیده شود . کینه ونقرت ،بذر خشونت وخشونت مادر جنایت است. ” درپاسخی که نماینده پاپ به این نامه ارسال کرده تأکید شده که نقل قولهایی که درسخنرانی پاپ از قیصر مانوئل دوم پیرامون شخصیت پیامبر اسلام صورت گرفته ، نظر شخصیپاپ نیست بلکه برداشت بسیار تند قیصر بیزانس ( روم شرقی ) می باشد .در ایننامه ضمن تأکید برابراز احترام و ادب پاپ بندیکت شانزدهم به قرآن به عنوان کتابمقدس یکی از بزرگترین ادیان ، از قول وی آمده است : ” من میخواستم با قرائت متن سخنقیصرمانوئل دوم ، به اصل ارتباط میان ایمان وعقلانیت اشاره کنم . امروزه باید بهطور خاص ادب و احترام به خداوند و احترام به ادیان مختلف و مکان های مقدس آنان راآموزش داد . کلیسای کاتولیک مطمئن است که ایجاد صلح و تفاهم میان انسانها و ملتهاضروری است و باید برای دستیابی سریع به آن کوشید ولازمه آن این است که ادیان وسمبلهای مقدس آنها و نیز عقاید و آموزه های سایر ادیان مورد احترام قرار گیرد .” سید عباس قائم مقامی در نامه خود خطاب به پاپ بایادآوری اینکه ” در زمانه ای که صلح و تفاهم میان انسانها، خصوصا” پیروان ادیانمختلف کلید طلایی سعادت و آرامش جهان شمرده می شود صدور چنین سخنانی از جنابعالیهیچ توجیه مناسبی را بر نمی تابد “، افزوده است :”در گذشتهء کلیسا به نام دین وبهنام عیسی(ع) ،علم و دانش نفی گردید. آتش جنگ برافروخته وبذر کینه میان انسانهاپاشیده شد. در کنار بسیاری از عالمان واندیشمندان علوم ، یهودیان و مسلمانان نیزقربانی خشونت ونفرت به نام خدا بودند . خوشبختانه بعدها رهبران کلیسا خصوصا” پاپژان پل دوم قدمهای موثری در راه ترمیم واصلاح گذشته برداشتند و امید بود کهجنابعالی نیز راه نیمه تمام پاپ فقید را ادامه دهید .هیچ انسانی که از طبیعت سالمبرخوردار باشد را نمی توان یافت که خواهان صلح وآرامش نباشد . پس باید یکی ازکارکرد های مهم دین ، ارائه راهکارهایی جهت توسعهء صلح و دوستی میان انسان ها باشدو هر تفسیری از دین که پیامی غیر از این داشته با شد در تقابل با انسان قرار دارد واز همان آغاز حکم به نیستی و نابودی خود را همراه دارد.” درپاسخ نماینده پاپ ،همدلی و همراهی پاپ با این بخش از نامه قائم مقامی مورد تأکیدقرار گرفته و از قول او چنین آمده است:” زندگی توأم با صلح وآرامش ملتها و فرهنگهای مختلف ، صرفا” با احترام متقابل بهیکدیگر وتوجه به حقوق بشر در سرتاسر دنیا امکان پذیر خواهد بود . دینداری و دینحقیقی باید از هر گونه خشونت پیراسته باشد . “
متن کامل نامه سید عباس قائم مقامی به پاپ بندیکت شانزدهم
پاپ بندیکت شانزدهم در سخنرانی ای که به صورت نمادین در قالب یک درس الهیات در دانشگاه رگـنز بورگ آلمان ایراد نمود، در قالب شرح مباحثه تاریخی مانوئل دوم امپراطور روم شرقی در قرن سیزدهم میلادی با یک مسلمان ایرانی، به مقایسه ي میان اسلام و مسیحیت پرداخت. وی در همین قالب، با بیان اینکه تصویر خدا در مسیحیت، بسیار انسانی است تلویحا” نگاه قرآنی به این موضوع را مورد انتقاد قرار داد و نیز با یاد آوری اتهام قدیمی اروپاییان که بارها از سوی دانشمندان منصف غربی مردود اعلام شده است با اشاره به مسأله جهاد، خشونت را برآمده از آموزه های اسلام دانست و در نهایت مسیحیت را دینی عقلانی و در هم آمیخته با فلسفه یونانی معرفی نمود . آیة الله سید عباس حسینی قائم مقامی رییس مرکز اسلامی هامبورگ ورییس فدراسیون اسلامی آلمان در نامه ای سرگشاده به اظهارات وی پاسخ داده و چنین موضعی را بازگشت به تفکر قرون وسطایی کلیسا و نادیده گرفتن تمام تلاشهایی که در طول سا لیان در راستای گفتگو وتفاهم ادیان انجام گرفته دانست. پاسخ قائم مقامی ناظر به مجموعه مطالب عنوان شده در این سخنرانی می باشد.این نامه به زبان آلمانی در اختیار رسانه های خبری اروپا قرار گرفته است .
باسمه تعالی شانه
عالیجناب پاپ بندیکت شانزدهم
با سلام و ادای احترام، در چند روز گذشته از شما سخنانی پیرامون اسلام و پیامبر آن منتشر گردید که که هرگز قابل باور نبود. در زمانه ای که صلح و تفاهم میان انسانها خصوصا پیروان ادیان مختلف کلید طلایی سعادت و آرامش جهان شمرده می شود، صدور چنین سخنانی از جنابعالی هیچ توجیه مناسبی را برنمی تابد. شبیه این سخنان پیش از این در قرون وسطی از مقامات کلیسا شنیده شده بود که البته نتیجه ای جز ایجاد نفرت و خشونت در میان انسانها نداشت، ولی قابل باور نبود که در عصر روشنگری و آن هم به انگیزه نفی نفرت و خشونت چنین سخنانی شنیده می شود.کینه و نفرت بذر خشونت وخشونت مادر جنایت است.
جنابعالی به خوبی واقف هستید که که در گذشتۀ کلیسا، به نام دین و به نام عیسی مسیح (ع)، علم و دانش نفی گردید، آتش جنگ برافروخته و بذر کینه میان انسانها پاشیده شد. در کنار بسیاری از عالمان و اندیشمندان علوم، یهودیان و مسلمانان نیز قربانیان خشونت و نفرت به نام «خدا» بودند. و دین مسیح که براساس واقعیت خود می بایست برانگیزنده عمیق ترین احساسات و انگیزه های پاک انسان باشد، و دوستی و صلح میان انسانها را تقویت نماید، به ناحق بصورت ابزاری برای ایجاد نفرت و دشمنی درآمد. خوشبختانه بعدها رهبران روشن اندیش کلیسا، خصوصا در سالهای اخیر، پاپ ژان پل دوم، قدمهای موثری در راه ترمیم و اصلاح برداشتند و امید بود که حضرتعالی نیز راه نیمه تمام پاپ فقید را ادامه دهید.
هم اینک رهبران دینی باید هماره از خود، این پرسش را تکرار کنند که همانگونه که پیشینیانشان در جنگ افروزی و ایجاد دشمنی نقش داشته اند، آیا هم اینک آنان حداقل به همان میزان در ایجاد دوستی و حاکمیت صلح ایفای نقش می کنند؟ مواجهه دائم با این پرسش، باعث خواهد شد که اگر میراث داران گذشتگان، سهم مثبتی در فرایند صلح جهانی ایفا نمی کنند، دست کم مانعیت، ایجاد نکنند. و این کمترین انتظار جهانیان از رهبران مذهبی است.
بی تردید، «دین» پاسخی عالی و کامل به عمیق ترین، پایه ای ترین نیازهای درونی و فطری انسان است. بنابراین می توان نتیجه گرفت هرگونه تفسیری که دین را در تقابل با نیازها و گرایشات طبیعی او قرار می دهد، نمی تواند منطبق بر حقیقت و درست باشد. چرا که همانگونه که «عیسی مسیح» (ع) فرمود: «سبت برای انسان است، و نه انسان برای سبت.»
هیچ انسانی که از طبیعت سالم برخوردار باشد را نمی توان یافت که خواهان صلح و آرامش نباشد. پس یکی از کارکردهای مهم دین باید ارائه راهکارهایی جهت توسعه صلح و دوستی میان انسانها باشد. و هر تفسیری از دین که پیامی غیر از این داشته باشد در برابر انسان قرار دارد و از همان آغاز حکم به نیستی و نابودی خود را همراه دارد.
عنصر و پایه اصلی صلح، تفاهم و درک مشترک است، و گفتگو بهترین شیوه دستیابی به این تفاهم می باشد. بنابراین گفتگو برای تفاهم ارزشی است که هیچ آلترناتیوی ندارد. و با هیچ بهانه ای نباید آنرا ترک کرد. اگر باید گفتگو کرد باید گفتگو کرد و اگر نباید گفتگو کرد باز هم باید گفتگو کرد.
گفتگو برای تفاهم، با گفتگو برای تبلیغ و دعوت تفاوت بسیار دارد. برحی از رهبران دینی باید اعتراف کنند که بدلیل تفسیرهای خاصی که از سنت های دینی خود دارند، آمادگی گفتگو را نداریم و به همین دلیل برخی از رهبران دینی ترجیح می دهند که فقط با پیروان و هم کیشان خود به سخن بنشینند، یعنی در شرایطی که اگر هم پاسخی می شنوند، پاسخ، انعکاس و پژواک گفتار خود آنهاست، درست مانند سخن گفتن در اتاقی خالی! و بعضی نیز آنگاه که در برخی موارد به گفتگو روی می آورند به انگیزه دستیابی به تفاهم و هم ادراکی نیست، بلکه به منظور دعوت و مسیونری است. و تفاوت میان این دو کاملا روشن است. بدیهی است که دیالوگ انتقاد هم دارد اما انتقاد سازنده، یعنی انتقادی که به درک بیشتر از یکدیگر و تفاهم بیشتر کمک کند، نه انتقاد برای اثبات برتری و حقانیت خود. گفتگو برای تفاهم با گفتگوهای آکادمیک و تخصصی محض نیز که فقط نقد و بررسی علمی را دنبال می کند، تفاوت دارد. ما علاوه بر تمام اینها، نیازمند گفتگوهایی جدی و حتی منتقدانه، اما به قصد دستیابی به تفاهم و توسعه و تبیین نقاط اشتراک هستیم. گفتگوهایی که نتیجه آن به توسعه دوستی و تفاهم پیروان ادیان بیانجامد، نه آنکه نتیجه آن در پشت درب های بسته باقی بماند! و متاسفانه چنین گفتگوهایی در سطح رهبران ادیان یا نبوده یا اگر بوده بسیار اندک بوده است. و برای راه اندازی چنین گفتگوهایی نخست باید به خودانتقادی پرداخت. نخست وجود مانع در راه شکل گیری گفتگو برای تفاهم را در خود جستجو نمود و پس از بررسی شرایط و عوامل موثر در ایجاد گفتگو برای تفاهم خود را در برابر این پرسش قرارداد که از این شرایط چه عناصری در ما مفقود است و باید آنرا بدست آورد.
برای ورود به عرصه گفتگو برای تفاهم، باید زبان الهیات و کلام را به زبان دیگری که آنرا زبان تفاهم می نامم تبدیل نمود. زبان الهیات، زبان مناسب برای گفتگوی آکادمیک و تخصصی و نیز گفتگو برای دعوت می باشد، ولی گفتگو برای تفاهم، به زبانی نیاز دارد که دو طرف گفتگو را به یکدیگر نزدیک کند، نه آنکه فقط یک طرف را به طرف دیگر!
ما بسیار امیدواربودیم که در زمان شما چنین گفتگوهائی در سطح کلیسای واتیکان شکل بگیردوما نیز مشتاقانه از ان استقبال ودر ان مشارکت جدی نمائیم.
قرآن به صراحت پیروان همه ادیان را به تفاهم، دعوت کرده است و یادآور شده، همه پیروان ادیان با حفظ اصالت های دینی و ایمان مذهبی خود می توانند بر اساس مشترکات عمیق و مهمی که دارند با هم تفاهم نمایند.(۱)
قرآن، هیچیک از پیروان ادیان آسمانی را کافر نام نداده است و به صراحت ایمان به پیامبران پیشین را شرط لازم و غیر قابل گذشت مسلمانی و ایمان به اسلام می داند.
قرآن، خود به صراحت تمام بطوریکه جای هیچگونه تردیدی باقی نمی گذارد اعلام می کند که پاره ای از آیات آن به دلایلی از پیچیدگی مفهوم برخوردار است و همگان به سادگی نمی توانند معنای آن را دریابند و آنگاه خود به مکانیزم و روش تفسیر این آیات که مقوله کاملا تخصصی است، اشاره می کند، و با کمال صراحت نسبت به امکان سواستفاده از خود توسط غرض ورزان و فتنه جویان هشدار می دهد.(۲)
زشت ترین اعمال که خداوند در قرآن شدیدترین عذاب الهی را نسبت به آن وعده داده است، جنگ عقیدتی و مذهبی است، یعنی جنگ برای اجبار دگراندیشان به ترک اعتقادات و باورهایشان. و دقیقا یکی از مفاهیم و معانی کفر، در قرآن همین است، یعنی ستیزه و دشمنی با مومنان دگراندیش برای آنکه آنان مجبور به ترک اعتقادات و ایمان خود شوند.(۳) و وقتی قرآن از جهاد و مبارزه با کافران سخن می گوید، دقیقا منظور از کافران همین گروه هستند که به جنگ و اِعمال ظلم نسبت به مومنان برخواسته اند! و بدیهی است هیچکس در ضرورت دفاع از خود در برابر چنین گروهی تردید ندارد.
جهاد، هرگز جنگ مقدس نیست، بلکه دفاع مقدس در برابر ظلم وجنگ افروزی کسانی است که ایمان مومنان را تحمل نمی کنند و برای اجبارانان به تغییر و ترک باورهای خود جنگ را تقدیس می کنند ! پيامبر اسلام هرگز یک جنگجو نبود او نه تنها هرگز به انتقام دعوت نکرد، بلکه هماره به گذشت و چشم پوشی از خطای دیگران دعوت نموده و قرآن به صراحت تمام ویژگی بارز مومنان را این می داند که نه تنها پاسخ بدی را با بدی نمی دهند بلکه با تکرار خوبی ها، بدی را ریشه کن می کنند.(۴) ولی البته به این بسنده نکرده آنگاه که بدی شکل خشونت و ستیزه گرفت و کلیت منافع و مصالح جامعه و انسانیت را هدف گرفت در اینصورت منطق اسلام آن است که پذیرش ظلم، خشونت و خودداری از دفاع نه تنها هیچ کمکی به صلح و توسعه خوبی ها نمی کند، بلکه کمک به توسعه ظلم و خشونت است بنابر این باید تن به ظلم نداد و از خود دفاع کرد و این چیزی جز تاکید بر اصل عقلایی و مورد پذیرش همه انسانها نیست.
جهاد، یا دفاع مقدس در اسلام یک اصل نیست بلکه یک واکنش برای دفع ظلم و خشونت است که از سر اضطرار، ضرورت پیدا می کند و به همین دلیل قرآن به صراحت فرمان می دهد که به محض این که تجاوزگران و خشونت طلبان دست از تجاوز و خشونت برداشتند، دیگر دفاع، موضوعیت خود را از دست می دهد و باید صلح نمود(۵).
در قرآن، صلح، بگونه ای مورد ستایش قرارگرفته که در مورد هیچ ارزش اخلاقی و اجتماعی دیگری چنین سخنی گفته نشده است. قرآن، صلح را بهترین می داند و می گوید ” صلح از هر چیز بهتر است”.(۶)
قرآن، معتبرترین متن مقدس مورد قبول همه مسلمانان است که درستی و اصالت هر تفسیر دینی و رفتار و سنت اسلامی دیگر باید با آن سنجیده شود، و نه برعکس.
همه ادیان در طول تاریخ هماره از آفت تفسیرهای سلیقه ای وانحرافی مصون نبوده اند و نخواهند بود. ولی اشتباه این است که این تفسیرها و سوءرفتارها را بدون دلیل و ضابطه قابل قبول متدلوژیک به اصل ادیان نسبت داد، گذشته کلیسا و جنگ افروزی و خشونت به نام خدا و مسیح واقعیتی تاریخی است، ولی امروز رویه کلیسا بگونه ای دیگر می باشد.حال کدامیک را باید به حساب کتاب مقدس گذاشت؟ آیا آن خشونت، ناشی از آموزه های کتاب مقدس بوده یا این صلح و دوستی ؟ پس بهتر است که با یکدیگر این تفاهم را داشته باشیم با توجه به جوهر مشترک ادیان که صلح، عدالت و معنویت است، هر تفسیری که ناقض این جوهر باشد را بیگانه با دین بدانیم. قرآن ضمن آنکه با صراحت نسبت به سؤاستفاده از آیات خود هشدار می دهد و یادآور می شود که هرگز نمی توان بخشهایی از آن را به تنهائی مبنای تفسیر و عمل قرار داد بلکه باید مجموعه آیات آنرا مورد توجه قرار دادو در عین حال همه رفتارهای مسلمانان را مومنانه نمی داند و به همین دلیل با صراحت شگفت بر انگیزی آنان که مسلمان هستند ولی رفتار مومنانه ندارند را به ایمان دوباره فرامی خواند(۷)، و بدین سان قرآن پیش از همه، هم معیار شناخت خود را و هم معیار نقد رفتارهای مسلمانان را بیان نموده است.
ایمان ، در قرآن موخر از عقل واراده انسان قرارگرفته و خداوند هماره “خردمندان” رامخاطب قرار میدهد ومهمترین درخواست قران از مخاطبان خود آن است که تفکر کرده و عقل خود را به داوری بگمارند. ایمان بدون عقلانیت ،تقلید جاهلانه وخرافه پرستی است. خدای اسلام همان خدای ابراهیم است، و خدای ابراهیم، همانگونه که قرآن اشاره می کند، حقیقتی است که هست. در منطق حضرت ابراهیم گزاره “خدا حقیقت دارد”، گزاره دقیقی نیست بلکه به جای آن باید گفت” حقیقت همان خداست.” وبه تصریح قرآن ابراهیم با اتکا به عقل خود وبصورت فطری به شناخت این حقیقت نائل شد. و در این صورت حداقل همه ادیان ابراهیمی بر محور باور و اعتقاد به این حقیقت شکل گرفته است و الله نامی است که در اسلام به این حقیقت اشاره دارد. و با توجه به همین نکته است که قرآن جوهر همه ادیان را یکی دانسته و همین باور مشترک را پایه و عنصر کافی برای تفاهم آنان می داند.(۸)
خدا در قرآن حقیقتی معرفی شده است که همه کمالات وخوبیها را به طور کامل و مطلق داراست. این حقیقت را با هر خوبی و نیکی می توان توصیف کرد، ولی هرگز نمی توان او را منحصر در یک خوبی ونیکی نمود. به گفته قرآن ، انسان نیز نشات گرفته از این حقیقت است و این حقیقت، همراه و درون تک تک انسانهاست(۹). و رابطه اش با آنان آنچنان نزدیک، صمیمی و عاشقانه می باشد که هرگز جدایی میان خود و آنان نمی بیند. چه خداوند در قرآن با صراحت خود را به جای انسان نیازمند به کمک می نشاند و کمک به چنین انسانی را کمک به خود می داند و می گوید «کیست که به خدا با نیکی وام دهد [و نیاز او را بر طرف نماید] تا خدا چند برابر آن را به او پاداش دهد.»(۱۰) پیامبر اسلام می فرماید «آزار یک انسان، مستقیما غضب و ناراحتی خداوند را در پی دارد.»
از نگاه قرآن، جوهر انسانیت که برگرفته از حقیقت الهی است،در همه انسانها یکی است و تک تک انسانها از آن جهت که انسان اند، بطور مشترک از این جوهر یگانه برخوردارند(۱۱) و به همین دلیل قرآن، حفظ حیات و زندگی یک انسان را مساوی حفظ همه انسانها می داند.(۱۲)
ملاحظه می کنید در اسلام بدون آنکه لازم باشد خدا از جایگاه حقیقی خویش تنزل یابد و آسمان را از وجود خود تهی سازد، عمیق ترین چهره انسانی را از او تصویر می نماید. به همین دلیل در تفکر اسلامی از انسان پرمته ای (promethean man) که موجودیت خود را در رویایی با خدا و در نهایت قربانی کردن او ببیند هیچ خبری نیست بلکه انسان از آعاز هیچ احساس تضاد با خدا ندارد بلکه شکوفایی و کمال خود را در خدایی شدن و خدایی زیستن می بیند.
اینجانب امیدوارم جنابعالی نیز همچون پاپ فقید مسیر دیالوگ برای شناخت و تفاهم را ادامه دهید و مطمئنم آنچه که از سخنان شما برداشت شده آن چیزی نیست که مورد نظر شما بوده و امیدوارم با توضیحات جنابعالی هر چه زودتر این سوء تفاهم مرتفع گردد و بهانه از دست افراطیونی که نزدیکی ادیان را دشمن می دارند و جهان آشوب وخشونت را بر جهان صلح و دوستی ترجیح می دهند خارج گردد دشمنانی که نه با عدالت موسی (ع) سازگاری دارند ونه دل در گروی محبت مسیح دارند و نه اخلاق انسانی محمد (ص) را خوش می دارند بلکه اندیشه جنگ تمدنها را درسرمی پرورانند .سید عباس حسینی قائم مقامی
رییس مرکز اسلامی هامبورگ
و رییس فدراسیون اسلامی آلمان
پاورقی ها :
۱/ آل عمران(۳) – آیه ۶۴
۲/ آل عمران(۳) – آیه ۷
۳/ ممتحنه (۶۰) آیات ۷-۸ و۹
۴/ رعد(۱۳) – آیه ۲۲
۵/ بقره (۲) – ۱۹۰ و ۱۹۳
۶/ نســاء (۴) –آیه ۱۲۸
۷/ نســاء (۴) – ۱۳۶ و حجرات (۴۹) – آیه ۱۴
۸/ آل عمران(۳) – آیه ۶۴
۹/ حدید(۵۷) – آیه ۴
۱۰/ بقره (۲)- آیه ۲۴۵ و حدید(۵۷) – آیه ۱۱
۱۱/ ص (۳۸) – آیه ۷۲
۱۲/ مائده (۵) – آیه ۳۲