آیت الله سيد عباس حسيني قائم مقامي
«باسمه تعالي شأنه» پس از حمد و ثناي خداوند بزرگ و درود و سلام به پيامبران الهي خصوصاً آخرين آنها حضرت محمد (ص) و درود و سلام به خاندان بزرگوار او كه مروجان و مبلغان شريعت اويند.در ادامه بحث های پیوسته ای که پیرامون قرآن و روش فهم و تفسیر آن داشتیم به بازخوانی و بررسی برخی از مهمترین موضوعات پرداخته و کوشیدیم به دور از پیش داوری ها و قضاوتهای نادرست ، به بررسی این موضوعات از نگاه قرآن بپردازیم . و اینک در این خطبه به بررسی مسأله جنگ و جهاد در قرآن می پردازیم و می کوشیم با وفاداری به متن قرآن ، گزارشی دقیق در این مورد ارایه نمائیم .در قرآن با واژه های متعدّدی به مسأله « جنگ و درگیری های خشونت آمیز » اشاره شده است : « حرب » ( Krieg ) ، « قتال » ( Kampf ) « سَفکُ الدّم » ( Blutvergißen ) و بلاخره « جهاد » ( Anstrengung ) ، مهمترین این واژگان می باشند . امّا همه این واژه ها دقیقاً بر یک مفهوم دلالت ندارند . یعنی همهء آنها را نمی توان دقیقاً به معنای « جنگ » ، یا « خشونت » و یا هر مفهوم دیگر دانست بلکه هر کدام آنها به مفهوم و معنایی خاصّ اشاره دارند .از میان این چهار واژه ، تنها واژه ای که صریحاً می تواند معادل معنای « جنگ » ( Krieg ) قرار گیرد ، واژه « حَرب » ( Al-harb ) است . و واژه « قتال » ( ) به معنای « درگیری های خشونت آمیز » ( Gewalttat ) می باشد که این درگیری ها هم شامل اقدامات جنگ طلبانه و ستیزه جویانه می شود و هم شامل اقدامات دفاعی و تلافی جویانه ! بنابراین هم عمل گروهی که به قصد کشور گشایی و برتری جوئی ، به دیگران تجاوز می کنند ، را می توان « قتال » ( Kampf ) نامید و هم عمل آنان که در برابر تجاوزگر ، مقاومت کرده و از خود دفاع می کنند ، « قتال » ( Kampf ) نامیده می شود . از این رو در قرآن ، « قتال » مفهومی عامّ و کلّی دارد .امّا « سفک الدم » به معنای « خونریزی » است و موارد کاربرد آنرا در قرآن ، بیان خواهیم کرد . از میان این چهار واژه ، واژهء « جهاد » اهمیّت فوق العاده ای دارد چرا که از نظر قرآن دارای مفهومی کاملاً مثبت و ارزشمند می باشد که به طور خاصّ بر « عمل مؤمنان » اطلاق می شود . امّا اینکه مفهوم دقیق واژهء « جهاد » از نظر قرآن چیست ؟ نیازمند بررسی بیشتری است که در ادامه بحث به آن خواهیم پرداخت .برخی از دانشمندان مغرب زمین که پیرامون قرآن و اسلام تحقیق می کنند ، « جهاد » را به معنای « جنگ مقدّس » ( Heiligekrieg ) دانسته اند . در این ترجمه و نامگذاری که آشکارا متأثر از نظریهء « جنگ عادلانه » ( gerechten Krieges ) سن آگوستین ، متکلّم بزرگ مسیحی در قرون وسطی می باشد ، یک قضاوت مشخص نهفته است و آن اینکه « جنگ » به خودی خود ناپسند نیست بلکه در شرایطی می تواند به بالاترین درجهء نیکی و خوبی برسد که از قداست و تقدّس برخوردار گردد و « مقدّس » نامیده شود .اگر به این نکته توجه کنیم که اساس ِ هر« دین » ، باور به « مفاهیم مقدس » است می توان خیلی سریع و صریح نتیجه گرفت که این نامگذاران ، با نامیدن « جهاد » به « جنگ مقدس» در صدد بیان این نکته بوده اند که « جنگ » یکی از عناصر اصلی « ایمان اسلامی » است . یعنی مسلمان همانگونه که به خدا ، پیامبر او ( محمد (ص)) ، قرآن ، شریعت ، رستاخیز و …… ایمان دارد و آنها را مقدّس می داند ، « جنگ » نیز در نگاه او مقدّس و وظیفه ای دینی بشمار می آید .این قضاوتی است که بسیاری از نویسندگان و اسلام پژوهان ِ غربی در طول چندین قرن ، آن را رواج داده اند و آشکارا جنگ و خشونت را یک « اصل ِ اساسی » در اسلام دانسته اند تا آنجا که برخی از آنان اسلام را « دین شمشیر » معرفی نموده اند . (۱)اگر ما چنین نظریه ای را بپذیریم ، در اینصورت پذیرفته ایم که « جنگ » در اسلام ، یک اصل ِ استراتژیک و همیشگی است که از آن برای پیشبُرد و توسعهء اسلام و به انقیاد و اطاعت در آوردن ِ غیر مسلمانان بهره گرفته می شود . پس « جنگ » برای اهداف ِ دینی ، یک قاعدهء کلّی است ، و تنها زمانی این قاعده کلّی ، استثناء زده می شود که « قدرت و امکان ِ جنگ » وجود نداشته باشد . ولی به راستی چنین قضاوتی نسبت به اسلام تا چه حدّ با حقیقت انطباق دارد ؟ و آیا اسلام ، جنگ را « تقدیس » می کند ؟و آیا « جنگ مقدس » ، ترجمه و تفسیر درستی از « جهاد » است ؟برای آنکه ما نیز در قضاوت خود ، اشتباه دیگران را تکرار نکنیم ، برای پاسخیابی این پرسش ها راهی جز مراجعه به متن قرآن و شنیدن و فهم ِ سخن آن ، بدون هر گونه پیش داوری وجود ندارد . و برای آنکه در این مراجعهء به قرآن ، به فهم درستی از آیاتِ آن دست یابیم باید هشداری که قرآن ، با صراحت به همهء مخاطبان ِ خود داده است را جدّی بگیریم . قرآن تصریح می کند که در مراجعهء به آن نباید ، بعضی از آیات را مورد توجه قرار داد و بعضی دیگر را نادیده گرفت بلکه باید قرآن را به صورت یک « کلّ » ( مجموعه ) ، که همهء آیات ، أجزای به هم پیوستهء این « کلّ » ( مجموعه ) را تشکیل می دهند در نظر گرفت و تنها در اینصورت است که می توان به فهم درستی از آیات قرآن نایل گردید .همچنین قرآن با شفافیّت ِ بی نظیری ، یادآور می شود که برخی از آیات آن ، به دلیل ویژه گی خاصّی دارند . امکان ِ ارایهء مفاهیم نادرست و غیر واقعی از آنها وجود دارد و در اینصورت این آیات برخلاف هدف ِ اصلی خداوند ، می توانند دستاویز و بهانه ای برای فتنه و انحراف گردند. (۲)آنگاه قرآن برای جلوگیری از چنین اتّفاقی ، یادآور می شود که باید این آیات با در نظر گرفتن آیات دیگر قرآن که از مفاهیمی روشن و قطعی برخوردارند تفسیر شوند و در نتیجه ، برای فهم دقیق چنین آیاتی ، باید همهء « قرآن » و نه فقط بخشی از آن ، مورد بررسی قرار گیرد . (۳)با در نظر گرفتن این معیار، می توان حدس زد که برخی از استنادات و نسبتها به قرآن ، تا چه حدّ از حقیقت به دورند چرا که هرگز چنین فرایندی ( Prozes ) را طیّ نکرده اند . موضوع جنگ و صلح در قرآن ، از موضوعاتی است که بیش از هر موضوع دیگری ، دچار چنین سرنوشتی شده است و بدون در نظر گرفتن هشدار یاد شده وبدون طیّ « فرایند تفسیر » که قرآن بر آن تصریح نموده ، مورد بررسی و قضاوت قرار گرفته است . از این رو برای دستیابی به نظر حقیقی ِ قرآن در این مورد ، نیازمند بررسی های دوباره می باشیم .بررسی همه قرآن ، و در کنار هم گذاردن ِ آیات ِ مرتبط به مسألهء جنگ و جهاد کمترین تردیدی باقی نمی گذارد نه تنها در قرآن چیزی به نام « جنگ مقدس » وجود ندارد بلکه هرگونه « جنگ » و « ستیزه جویی » ، با هر هدف و انگیزه ای که صورت پذیرد در نظر قرآن ، از زشت ترین و منفورترین پدیده هاست و آنگاه که جنگ طلبی به انگیزه های اعتقادی و دینی انجام گیرد ، زشتی و پلشتی آن ، چند چندان می شود .از نظر قرآن ، « جنگ » نه تنها یک « اصل » و « قاعده » نیست ، بلکه حتّا استثناء نیز نمی باشد . یعنی حتّا در شرایط استثنایی و برحسب ضرورت و اضطرار نیز نمی توان ، « جنگ » را جایز شمرد . « جنگ » چیست ؟ « جنگ » چیست ؟ جنگ در ساده ترین و روشن ترین تعریف ، « إعمال و انجام خشونت با بهره گیری از أدوات و آلات ( سلاح ) به منظور تحمیل ارادهء خود بر دیگران » می باشد .با توجه به این تعریف ، « جنگ » در هیچ شرایطی و به هیچ شکلی و با هیچ توجیهی مورد پذیرش و تأیید قرآن نمی باشد . « جنگ » با اصول بنیادین فکر قرآنی ناسازگار است بی تردید ، قرآن در مجموع آیات خود ، اندیشه و پیامی خاصّ را به مخاطبان خود عرضه و ارایه نموده است . این اندیشه و پیام خاصّ ، همچون بناء ساختمانی است که بر چند پایه و عنصر اصلی و زیر ساختی مبتنی می باشد که این پایه ها و عناصر اصلی ، هویّت بخش ِ پیام و اندیشهء قرآنی می باشند ، به این معنا که با نفی هریک از آنها ، پیام و اندیشهء خاصّ قرآنی متزلزل شده و هویّت آن مخدوش می گردد .اگر بخواهیم با زبان ِ قرآن ، این پایه ها و عناصر اصلی را توصیف کنیم باید آنها را ریشه و اساس ِ قرآن بدانیم و قرآن خود برای نشان دادن اهمیّت زیر ساختی و هویت بخش ِ این « ریشه ها » آنها را آیات ِ محکم و استواری می نامد که نقش « مادر » را برای « کلّ قرآن » ایفا می نمایند .(۴)بنابر هرنوع تفسیر و ترجمه ای که از هر آیه ای از آیات قرآن ارایه می گردد باید بگونه ای نباشد که این « مادر » را نادیده بگیرد و یا آن را نفی و حذف نماید و در غیر اینصورت هرگز نمی توان آنرا به قرآن نسبت داد .یکی از مهمترین این اصول و پایه های اساسی که می توان آنرا « مادر قرآن » نامید ، اصل « اراده پذیری و آزادی انسان » است . اهمیّت این اصل تا حدّی می باشد که تمام الهیات و شریعت اسلامی که در قرآن بیان شده ، بر روی این اصل ، مبتنی گردیده است . الهیات و شریعت اسلامی ، مسئولیتهایی را متوجهء « انسان » می کنند که جز با صاحب إراده بودن او ، معنا پیدا نمی کند . (۵)و در سرتاسر قرآن بارها و بارها ، خداوند به پیامبران خود یادآور می شود که آنان هرگز حقّ ندارند تا در فرایند « تصمیم گیری » انسان دخالت نموده و چیزی را به آنها تحمیل نمایند . و نیز یادآور می شود ، که اگر قرار بود برخی از انسانها اجازه داشته باشند که ارادهء خود را بر ارادهء دیگران تحمیل نمایند خداوند خود چنین می کرد و از همان آغاز انسانها را ، آزاد و دارای اختیار و اراده نمی آفرید . (۶)این یکی از پایه ها و عناصر اصلی تفکر قرآنی است که هرگز نمی توان آنرا نادیده گرفت و بر این اساس ، نه تنها « جنگ » ، که تحمیل ارادهء خود به دیگران با بهره گیری از آلات و ادوات ( اسلحه ) است ، از نظر قرآن کاملاً مردود و منقور می باشد بلکه هر نوع رفتاری که به تحمیل و نفی ارادهء انسان بیانجامد ، با آیات محکم و استوار قرآن تنافی و تضّاد آشکار دارد . خداوند در قرآن ، وظیفهء پیامبران را فقط « آگاهی بخشی » به انسانها می داند و البته از انسانها نیز انتظار دارد که آنان پس از آگاهی ، مسئولیت خود را در برابر پروردگار خود انجام دهند ولی این خود انسانها هستند که تصمیم می گیرند که دعوت خداوند را اطاعت کنند یا مخالفت نمایند و طبعاً نتیجهء این موافقت و مخالفت را نیز در « رستاخیز » مشاهده خواهند کرد . و هیچ انسانی ، حتّی پیامبران خداوند ، حقّ ندارند تا ارادهء خود را به دیگران تحمیل نمایند و نیز حقّ ندارند دیگران را در صورت مخالفت با اوامر و نواهی خداوند مجازات نمایند . « مجازات » ، همچون « پاداش دادن » ویژهء خداوند است که در رستاخیز انجام می پذیرد . (۷)نه جنگ و نه هیچ شکلی از خشونت که به نفی ارادهء انسانها و تحمیل بر خلاف خواستهء آنان می انجامد با آیات محکم و استوار قرآن سازگاری ندارند . در قرآن چهار بار واژهء « حَرب » (Al-harb ) که بطور صریح به معنای « جنگ » است بکار رفته و در همهء این موارد ، از آن با زشتی نامبرده است . (۸) پس چگونه می تواند « جنگ » مورد تقدیس قرآن قرار گرفته باشد ؟ و چگونه می توان « جهاد » که از اصول و پایه های اصلی تفکّر قرآنی است را به « جنگ مقدّس » تفسیر و ترجمه نمود ؟ جنگ مقدس ؟! طبیعی است وقتی واژهء « جنگ » فقط چهار بار و آن هم بصورت کاملاً منفی و ضدّ ارزشی در قرآن بکار رفته است ، از واژهء « جنگ مقدّس » نیز نمی توان هیچ اثری در هیچ جای قرآن و در هیچیک از منابع و متون اسلامی یافت و اصولاً این واژه به این صورت ، تولّدی کاملاً غیر اسلامی دارد و سابقهء آن به برخی اندیشه های رائج در قرون وسطی باز می گردد .امّا اگر منظور از « جنگ مقدّس » إعمال خشونت و جنگ ِ عده ای از باورمندان و معتقدان به یک دین ، علیه باورمندان و معتقدان ِ به دین دیگری باشد ، به این انگیزه که دین و عقاید خود را به آنان تحمیل نموده و ایشان را از اعتقادات خود باز گردانند . در اینصورت با بررسی مجموعه ای از آیات قرآن ، به وضوح می توان به وجود اندیشهء « جنگ مقدس » ، ( یعنی جنگی که به انگیزه های دینی و مذهبی علیه پیروان سایر ادیان و مذاهب انجام می گیرد ) ، در میان برخی افراد و گروههایی که در طول تاریخ با پیامبران الهی و پیروان مؤمن آنان به ستیزه و دشمنی می پرداخته اند پی بُرد .این بررسی نشان می دهد که دشمنان و ستیزه جویان علیه پیامبر و و پیروان آنان ، همیشه قدرتمندان ِ ستم پیشه نبوده اند بلکه بخشی از این دشمنان که به بدترین شکلی دشمنی خود را بروز می داده اند ، برخی از مدعیان ِ پیروی از ادیان پیشین بوده اند که دین جدید را بر نمی تابیدند و با بهره گیری از شیوه های بسیار خشن در صدد تحمیل ایمان و اعتقادات خود و بازگرداندن پیروان ِ دین جدید از انتخابی که کرده اند ، بر می آمده اند و آنگاه گمان می کرده اند که با این کار ، به وظیفهء دینی ِ خود عمل می کنند و طبعاًً آن را « مقدس » می پنداشتند .نکتهء بسیار مهم و قابل توجه این است که دقیقاً به دلیل همین پنداشتِ باطل و نادرست این گروه ، که به گمان خودشان ، به انگیزه های مذهبی و مقدّس ، بدترین ستم ها را در حقّ پیروان دیگر ادیان و دگر اندیشان إعمال می کردند و این عمل خود را نشانهء « ایمان عمیق خود » می دانستند ، قرآن ، برای نشان دادن بطلان و نادرستی ِ این پنداشت ِ آنان ، عملشان را عین « کفر » و « بی ایمانی » معرفی می کند . إنشاءالله ادامهء این بحث مهم را در خطبه های آینده پیگیری خواهیم نمود . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته