آیت الله سيد عباس حسيني قائم مقامي
«باسمه تعالي شأنه» پس از حمد و ثناي خداوند بزرگ و درود و سلام به پيامبران الهي خصوصاً آخرين آنها حضرت محمد (ص) و درود و سلام به خاندان بزرگوار او كه مروجان و مبلغان شريعت اويند.قاعدتاً در این خطبه باید بحث خطبهء گذشته که در مورد جنگ و صلح در قرآن بود را ادامه دهیم ولی به دلیل اینکه در آستانه رحلت و سپس ولادت پیامبر بزرگ اسلام هستیم ، و از سوی دیگر بار دیگر به نام آزادی شاهد تکرار انتشار کاریکاتور های اهانت آمیز به این پیامبر بزرگ هستیم ، از این رو لازم دیدم که مختصری پیرامون این موضوع سخن بگوئیم . ابتدائاً رحلت پیامبر بزرگوار و سبط اکبر او امام حسن (ع) و نوادهء بزرگوارش حضرت امام رضا (ع) را تسلیت عرض می کنم .از نظر قرآن « اراده پذیری » و حقّ تصمیم گیری ِ انسان ، « اصلی ترین عنصرِ هویّت بخش ِ » اوست اینکه می گوئیم « اصلی ترین عنصر هویت بخش » ، به این معناست که سایر عناصری که در هویت انسانی ِ انسان دخالت دارند ، فقط با وجود « عنصر اراده و حقّ تصمیم گیری و انتخاب » ، امکان ِ عمل و وجود پیدا می کنند . بنابراین از نظر قرآن ، وقتی از آزادی و حقّ انتخاب انسان ، سخن می گوئیم ، سخن از یک حقّ در کنار سایر حقوق نیست بلکه سخن از حقّی است که مادر و مبنای تمام حقوق انسان می باشد .قرآن ، انسان را بسیار برتر از فرشتگان ِ خداوند می داند ، و این در حالی است که فرشتگان ِ خداوند ، هماره در حال عبادت پروردگارند و سرشار از نیکی و زیبایی می باشند و هرگز آلودهء به زشتی و گناه نمی شوند ! انسان به هر مقدار که خوب باشد و از نیکی و زیبایی ، سرشار گردد ، باز گفته می شود که شبیه فرشتگان شده و خویِ فرشتگان را پیدا کرده است ! پس چگونه است که با این حال انسان از فرشتگان ، بسیار برتر است ؟ بگونه ایکه بر اساس آنچه که در قرآن آمده ، خداوند فرشتگان را مأمور ساخت تا در آغاز آفرینش انسان ، بر او سجده نمایند ( ۱ ) و بدین سان تواضع و احترام خود را نسبت به مقام او ( انسان ) ابراز دارند . و بر اساس آنچه که در سنّت اسلامی آمده ، این احترام و کرنش ِ فرشتگان در برابر انسان ، یک رویداد تاریخی ِ در جریان آفرینش نیست بلکه یک رفتار و واقعهء نمادین ( سمبلیک ) است که بیانگر برتری انسان از فرشتگان می باشد و این برتری هماره میان طبیعت ِ انسان و طبیعت فرشتگان برقرار می باشد .!حال پرسش این است که راز این برتری چیست ؟ آن هم در حالیکه انسان از نظر نیکی و خوبی هیچگاه نمی تواند رفتاری بالاتر از فرشتگان داشته باشد ؟ !از نظر قرآن پاسخ این پرسش کاملاً روشن است ، و راز این برتری در این می باشد که نیکی ها و زیبایی ها فرشته ، برخاسته از اراده و انتخاب او نیست و اصولاً ، چیزی به نام « آزادی » در میان فرشتگان وجود و معنا ندارد . فرشتگان ، بر اساس ارادهء مستقیم خداوند بگونه ای آفریده شده اند که هیچ گرایش و میلِ دو گانه ای در آنها وجود ندارد و از این رو گزینه ها مختلفی در فراروی خود برای انتخاب و گزینش ندارند . همانگونه که یک درخت بر اساس آفرینش خود و بدون آنکه خود انتخاب نماید ، تبدیل دی اکسید کربن به اکسیژن را انجام می دهد ، فرشتگان نیز بر اساس آفرینش خود و در تحتِ ارادهء خداوندی ، بر انجام نیکی ها مأموریت دارند ، و در میان موجودات ، فقط انسان است که درون خود از گرایش ها و کشش های ناهمگون برخوردار می باشد و می تواند انتخاب های مختلف و کاملاً مغایر با یکدیگر باشد . او می تواند راه نیکی را برگزیند و می تواند راه بدی را انتخاب نماید و آنگاه که راه نیکی را می پیماید ، چون این پیمایش با ارادهء خود او بوده است ، نه با ارادهء مستقیم خداوند و نه با ارادهء دیگری ! بنابراین در مقامی بسیار برتر از فرشتگان جای دارد .از آنچه که گفته شد به وضوح معنای این سخن که گفته شد : « آزادی و حقّ تصمیم گیری انسان ، مهمترین عنصر هویت بخش اوست » دانسته می شود . معنای این سخن این است که اگر « اراده و آزادی » را از انسان سلب نمائیم ، انسانیّت او را سلب کرده ایم و او دیگر « انسان » نیست ! انسانی ِ که به خداوند و پیامبران او ایمان ندارد ، انسانی است که یک وصف کمالی را فاقد است . ولی انسانی که « آزادی » او را گرفته اند ، انسانیّت او را ستانده اند . و سلب آزادی ، تنها سلب ِ یک حقّ از حقوق انسان نیست بلکه سلب ِ حقّ انسان بودن ِ انسان است . و با سلب این حقّ ، تمام حقوق دیگر انسان بی معنا می شود . و از این رو « اعتقادات انسان » و از جمله « ایمان ِ مذهبی » او هرگز مقدّم و پیشتر از « آزادی » قرار نمی گیرند . یعنی به بهانهء ایمان مذهبی و اعتقادات و باور های دینی نمی توان حقّ آزادی انسان را نفی نمود .خداوند در قرآن ، بارها و بارها این نکته را به یاد پیامبرانش و از جمله پیامبر اسلام محمد (ص) می آورد که آنها فقط وظیفهء آگاهی بخشی و روشنگری را بر عهده دارند . یعنی پیامبران همچون تمام روشنفکران و آگاهان در طول تاریخ وظیفه داشته اند که انسانها را نسبت به حقوق و مسئولیت هایی که دارند آگاهی بدهند ، با این تفاوت که پیامبران ، این وظیفهء خود را مستقیماً بر اساس « وحی الهی » انجام می داده اند .قرآن از این وظیفه ء « روشنگری و آگاهی بخشی » با نام « بلاغ » ( ۲ ) ( رساندن ِ کامل پیام ) و « بلاغ مبین » (۳ ) ( رساندن کامل و واضح ِ پیام ) نام برده است . ( ۴ )مردم پس از شنیدن پیام خداوند که توسط پیامبران به آنان رسیده است ، با استفاده از حقّ ِ آزادی خویش ، خود تصمیم می گیرند که چه چیزی و چه راهی را انتخاب کنند ؟ آیا از راهی که پیامبران پیشنهاد می کنند حرکت نمایند یا از راهی دیگر ؟! هیچکس حتی پیامبران ِ خدا اجازه ندارند تا این تصمیم گیری و انتخاب را از انسانها سلب نموده و آنان را مجبور به چیزی نمایند . و به همین دلیل بار ها و بارها خداوند به پیامبرانش یادآور می شود که آنان حقّ سلب اراده و آزادی انسانها را ندارند و اگر قرار بود که ارادهء و آزادی انسان سلب شود خداوند از همان آغاز آفرینش ، او را همانند فرشتگان بدون اراده می آفرید تا مستقیماً فرمانبر و مطیع خودش ( خدا ) باشند .بدی و خوبی ِ عمل انسان فقط با معیار ِ ، « آزادی » قابل سنجش و مَحَک زدن است . بدون آزادی ، خوب و بد ، زشت و زیبای انسان بی معنا خواهد بود . همانطور که بدون آزادی ، ایمان و باور مذهبی نیز معنا و مفهوم نخواهد داشت .خداوند هیچگاه فرشتگان را « مؤمن » نمی نامد . حال آنکه آنان ، بالاترین فرمانبری و اطاعت را نسبت به خداوند دارند . ولی تنها اشکال آنان این است که فاقد آزادی اند و بدون ازادی ، عقیده و ایمان ، امکان ِ تحقّق ندارد .پس اطاعت و عبادت فرشتگان ، « مؤمنانه » نیست چون اختیاری و آزادانه نیست ! ( در خطبهء آینده این بحث را پیگیری خواهیم نمود . )از آنچه که به اختصار گفته شد ، دانسته می شود که نه تنها اسلام و قرآن ، با ازادی انسان ، ناسازگار نیست بلکه بی هیچ تردیدی نخستین آموزهء قرآن ، توجه دادن به اصل ازادی و اراده پذیری انسان است . و اصل ازادی بر هر چیز دیگری حتی اعتقادات و باور های مذهبی نیز تقدّم دارد .امّا پرسش اساسی این است که آیا : این آزادی مطلق و بدون حدّ و نهایت است ؟ پاسخ این پرسش هم آری و هم خیر است ! آری به این جهت که « آزادی » با هیچ چیز دیگری از جنس ِ غیر آزادی است ، محدود نمی شود . یعنی هیچ عنصر و عامل دیگری در مجموعهء جهان و زندگی انسان یافت نمی شود که از چنان قدرت ( ۵ ) و حقانیت ( ۶ ) برخوردار باشد که برتر از آزادی قرار گیرد . ( ۷ ) پس در زندگی اجتماعی ِ انسان ، هیچ چیز برتر از آزادی وجود ندارد .امّا چرا پاسخ به این سؤال « خیر » هم می تواند باشد . یعنی می توان گفت که آزادی ، حدّ پذیر و محدود است ؟! زیرا آزادی ، خود ، حدّ و مرزِ آزادی می باشد .« آزادی » ، حقّ برتر ( برترین حقّ ِ طبیعی ِ ) همهء افراد انسان است نه فقط یک فرد از انسان ! و طبیعی است هر کس فقط در صورتی می تواند از آزادی برخوردار باشد که آزادی دیگران را محترم بشمارد . همگان ، حتی فردگرایاترین فیلسوفان ِ لیبرال نیز این واقعیّت را پذیرفته اند که افراد ، در جامعه آنقدر ، ازاد نیستند که ازادی و امنیّت دیگران را نفی نمایند ! و از این بالاتر ، آزادی ِ افراد آن قدر نیست که بتوانند زمینه ها ، اسباب و شرایطی را فراهم آورند که هر چند نفی کنندهء آزادی دیگران نیست ولی آزادی ِ آنان را در معرض ِ خطر قرار دهد و « قانون » ، دقیقاً با همین فلسفه و هدف شکل می گیرد که در کنار صیانت و حفاظت از حقوق شهروندان ، مسئولیت و تکالیف آنان زا نیز مشخص نماید ، این مسئولیت ها و تکالیف نه تنها بر علیه ازادی نیستند بلکه مشروعیت و ضرورت خود را از « آزادی » کسب می کنند . « چون همه آزادند پس همه در برابر آزادی یکدیگر مسئولیت دارند . »پس این درست است که هیچکس و هیچ چیز نمی تواند « آزادی من را » سلب یا محدود نماید ولی « آزادی تو » می تواند ! پس این آزادی است که برای حفظ و بقای خود ، خودش خودش را محدود می کند نه یک قدرت و یا عامل برتر !این طبیعی و بدیهی است که کسی نمی تواند با استناد به حقّ آزادی بر اموال دیگر تجاوز نماید و دست به سرقت بزند !بدیهی و طبیعی است که کسی نمی تواند به استناد حق آزادی ، امنیّت و آرامش دیگران را سلب نماید و …علاوه بر اینکه کسی نمی تواند به استناد حقّ ازادی ، دست به سرقت بزند و یا امنیت و آسایش دیگران را سلب نماید ، همچنین نمی تواند به استناد این حقّ ، کاری کند که صریحاً زمینهء انجام سرقت و یا سلب امنیّت و تهدید ازادی دیگران زا فراهم کند ! مثلاً همانطور که کسی نمی تواند دزدی کند ، همچنین نمی تواند به آموزش شیوه های دزدی بپردازد ! درست است که او هم اکنون دزدی نکرده است ولی صریحاً زمینه ها و شرایط مناسب برای آن را بوجود می آورد ! بی تردید قانون در هر دو مورد به نفع « آزادی ِ همه » وارد عمل می شود .واقعیّت این است که جامعهء بشری در طول تاریخ بیشتر از آنکه از مجرمان صدمه و آسیب ببیند از مروّجان و سبب سازان ِ جرم آسیب دیده است ، و امروز نیز که « خشونت » و « جنگ » ، در « فهم ِ مشترک » انسانها ، و « وجدان ِ عمومی ِ » جهان ، از زشتی ِ غیر قابل انکار برخوردار است و « صلح » و « زندگی در دوستی و تفاهم » به عنوان یک ارزش ِ قطعی تلقی می گردد ، این تنها خشونتگران و جنگ افروزان نیستند که صلح و تفاهم ، این ارزش ِ بزرگ انسانی را تهدید می کنند ، بلکه آنانکه به شکلی برای « خشونت انسانها علیه یکدیگر » زمینه سازی و سبب آفرینی می کنند در گناه آنان سهیم اند .متاسفانه این روز ها بار دیگر شاهد به راه افتادن کارناوال ِ غم انگیز کاریکاتور های پیامبر اسلام (ص) هستیم . کاریکاتورهایی که مستقیماً ۵/۱ میلیارد مسلمان را در سراسر جهان را مورد توهین آشکار قرار می دهند و بسیاری از غیر مسلمانان را احترام به باورهای دیگران را ضروری می دانند را نگران نموده است !تأسف برانگیز تر اینکه ، این اقدام ناشایست ، به نام آزادی انجام می پذیرد . و به باور اینجانب ، این تهمت ِ به آزادی از اصل آن توهین ، اگر بزرگ تر نباشد ، به یقین کوچکتر نیست ! چقدر ناپسند است که به نام آزادی ، فرمان قتل آن را صادر کنیم .اگر « آزادی عقیده » و « آزادی مذهب » ، از مهمترین انواع آزادی است ، بی تردید این حقّ برای هر انسانی ، بدون آنکه هرکس در برابر دیگری مسئولیت « احترام به عقیده و باور یکدیگر » داشته باشد ( حال آنکه عقیده هر چه که باشد ) ، قابل استیفاء و تحققّ نیست ! آیا ممکن است که حقّ زندگی انسانها را محترم بشماریم و در همان زمان ، توأمان ، همه حقّ داشته باشند به هر شکلی که مایلند از اسلحه استفاده نمایند ؟گذشته از اینکه باور و عقیده هرکس – قطع نظر از اینکه محتوای آن چه باشد – جزء مهم شخصیّت فردی اوست . آنگاه که باورهای فرد به تمسخر و استهزاء گرفته می شود و مورد توهین قرارمی گیرد ، مستقیماً خود او هدف قرار گرفته است ، در اینصورت می توان ادعا کرد « حقّ کرامت » انسان مورد تأکید قرار گرفته است . آیا به راستی درک اینکه ، توهین به باور های دیگران ، توهین مستقیم به آنان و نقض کرامت شان می باشد مشکل می باشد ؟!از این عجیب تر اینکه برخی مقامات دولتی که وظیفه حفظ و اجرای قانون را بر عهده دارد خواهان تکرار این توهین ها باشد !!نباید تردید کرد که نقد باور ها و عقاید دیگران از لوازمِ قطعی ِ آزادی اندیشه و بیان است ولی آیا « توهین » و « تمسخر » با « نقد » و « انتقاد » یکی می باشد ؟!قرآن ، بت پرستی را از نقد پذیرترین و غیر منطقی ترین باور های انسان در طول تاریخ می داند و خود بارها و بارها به نقد و بیان اشکالات ِ منطقی ِ آن پرداخته است امّا در عین حال هرگز به کسی اجازه نمی دهد ، به « بت ها » توهین و جسارت نماید و صریحاً مسلمانان را از آن نهی می کند . ( ۸) چرا که نقد ، شیوه ای منطقی است که اندیشه و خرد انسان را مخاطب قرار می دهد و طبیعی است که انتقاد شونده نیز این حقّ را دارد تا با شیوه ای منطقی از باور و عقیده خود دفاع نماید ولی وقتی نقد به توهین تبدیل شد ، به جای آنکه با « خرد و اندیشهء » مخاطب خود مواجه شده باشیم ، تیغ به سوی عواطف و احساسات ِ او کشیده ایم و به روح و روان ِ وی آسیب رسانده ایم و قرآن دقیقاً با توجه به همین نکتهء روانشناختی ، پس از آنکه مسلمانان را ازبی احترامی نسبت به معبود مشرکان و منکران ِ خداوند خداوند نهی می کند توضیح می دهد . که اگر شما به باور های آنان توهین کنید ، گفتگو و تعامل شما با آنها از مبنای دانش و اندیشه خارج شده و شکل دشمنس پیدا می کند و آنان نیز به « خداوند » دشنام می دهند و طبیعی است که این زنجیره بصورت تسلسل ادامه می یابد و دشنام و توهین جای اندیشه و استدلال را می گیرد . و نکتهء بسیار قابل توجه اینکه ، قرآن در پایان، یادآور می شود که این منکران ِ خدا ، در برابر دشنام و توهین به اعتقاداتشان واکنش نشان می دهند ، أمری طبیعی و برخواسته از احساساتی است که خداوند در آنها قرار داده است . چرا که خداوند آدمی را بگونه ای آفرید که آنچه که به خودش تعلق دارد در نظرش زیباست و به آن علاقه می ورزد . (۹)رفتار هایی همچون کاریکاتورهای پیامبر، علاوه بر تمام آنچه که گفته شد ، زمینه ساز ایجاد نفرت و خشونت علیه مسلمانان است . اینجانب از طراحان و ناشران این کاریکاتور ها و تمام منصفان و آگاهان جامعه سؤال می کنم : « به راستی با انتشار این کاریکاتور ها ، آیا خوانندگان و مخاطبان شما نسبت به زن و مرد و دختر و پسر مسلمانی که در اتوبوس ، در مترو ، در رستوران ، در اداره ، در کودکستان ، در مدرسه ، در خیابان و … با آنها مواجه می شوند نگاه مثبت تری پیدا می کنند یا اینکه نگاه آنان آمیخته با نفرت و تحقیر خواهد شد ؟ آیا پس از این کاریکاتورها ، نفرت و دشمنی بیشتر می شود یا دوستی و تفاهم ؟! آنگاه در اینصورت آیا در پیشگاه وجدان خود قانع هستیم که به صلح و تفاهم کمک کرده ایم و در پیشگیری ازخشونت و دشمنی نقشی برعهده داشته ایم ؟!تردیدی وجود ندارد که چنین رفتارهایی ، نه تنها هیچ کمکی به تفاهم و دوستی و فرایند ( پروسه ) اینتگراسیون نمی کند بلکه بسیاری از تلاش های انجام شده را نیز بی اثر می کند .بار ها گفته ام ، مسلمان ، مسیحی ، یهودی ، و هر شهروند دیگری که عقیدهء خاصّ خودش را دارد ، همگی اعضای یک خانواده اند و ایجاد دشمنی و نفرت میان اعضای این خانواده به کلّ خانواده آسیب می رساند . امروز بیش از هر زمان دیگری بشریت نیازمند صلح و متنفّر از جنگ است . آتش نفرت را فقط با آب گوارای دوستی می توان فرونشاند ، نه با آتشی دیگر !در خاتمه ضمن اظهار تأسف شدید از آنچه که این روزها در غزه ، در حال جریان است امیدواریم که وجدانهای بیدار و انسان دوست نگذارند که با ادامهء این روند شاهد شکل گیری فاجعه ای انسانی دیگری باشیم . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته